حضرت زینب(س)-کوفه
زلف دیوانگی ام باز پریشان
شده است
روضه خوان از خبر آینه،
حیران شده است
روضه خوان مانده که با
معجر زینب چه کند
گویی از آخر این روضه
پشیمان شده است
روضه خوان دم نزد اما
همگان میدانند
ماه از حادثۀ کوفه، هراسان
شده است
مستمع حوصله ی صبرندارد
دیگر
بعد از این صاعقه ها
نوبت باران شده است
روضه خوان لال شد و مستمع،
آهسته گریست
فهم این روضه برای همه
آسان شده است
چند سال است که درگیر
همین بیدلی ام
"آتش و آب بهم دست
و گریبان شده است"
شاه عریان به صلیب است
و مسیحا درعرش
ارمنی در عجب از کار
مسلمان شده است
روضه ی کوفه نخوانید
مگر نیمه ی شب
این تنوری ست که گرم
از سر مهمان شده است
موضوع: كاروان اسرا در کوفه، حضرت زینب كبری(س)،
حضرت زینب(س)-کوفه
دروازۀ کوفه را که دیدم
از سمت تو «یاعلی» شنیدم
یک عمر در این فضا أذان
را
از مأذنه با علی شنیدم
چشمم که به شهر کوفه
افتاد
والله بجز علی ندیدم
با منطق ((ما رأیت الا))
بالله بجز علی ندیدم
میمیرم اگر نگاه گرمت
مرهم به روی دلم نریزد
با سنگ زدن به روی ماهت
زیبایی تو بهم نریزد
ای ناطق آیه های قرآن
قرآن تویی و مفسرت من
یک آیه بخوان ز رفع تهمت
تا شرح دهم برای دشمن
ای معنی آیه های تطهیر
لبهات چرا بخون نشسته
ای زینت دامن پیمبر
پیشانی تو چرا شکسته
تا جانِ یتیم تو نرفته
یک لحظه نظر بسوی او
کن
تا سنگ نخورده بیش از
اینها
فکرِ سپری به روی او
کن
کوفه شده شهرِ سنگ باران
سرهای شکسته شاهد ماست
از سنگ زدن گله نداریم
نان و صدقه شرار دلهاست
انکار کنند نام ما را
انگار به کوفه ناشناسیم
ما آل علی و آل زهرا
از تیر بلا نمیهراسیم
این است پیام کربلایی
با آل زیاد در ستیزیم
با مکر بنی امیه والله
جز از درِ جنگ بر نخیزیم
موضوع: كاروان اسرا در کوفه، حضرت زینب كبری(س)،
خطبه حضرت
زینب(س)-کوفه
مسافرم من و گم کرده
کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه
شور استقبال...
من از نواحی «اللهُ نور»
میآیم
من از زیارت سر در تنور
میآیم
من از مشاهدهٔ مسجدالحرام
وفا
من از طواف حریم حضور
میآیم
درون سینهام، اشراق
وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور
میآیم
سفیر گلشن قدسم، همای
اوج شرف
شکسته بال و پر، اما
صبور میآیم
هزار مرتبه نزدیک بود
جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور
میآیم
ضمیر روشنم آیینهٔ فریباییست
و نقش خاطر من آنچه هست،
زیباییست
سرود درد به احوال خسته
میخوانم
نماز نافلهام را، نشسته
میخوانم...
ز باغ با خود، عطر شکوفه
آوردم
پیام خون و شرف را به
کوفه آوردم
سِپُرد کشتی صبرم، عنان
به موج آن روز
صدای شیون مردم گرفت،
اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان
«اُسکُتوا» دادم
به شکوهِ پنجره بستم،
به اشک رو دادم
به کوفه دشمن دیرین سپر
به قهر افکند
سکوت، سایهٔ سنگین به
روی شهر افکند
میان آن همه خاکستر فراموشی
صدای زنگ جرسها، گرفت
خاموشی
چو من به مردم پیمانشکن،
سخن گفتم
صدا صدای علی بود، من
سخن گفتم ...
هلا جماعت نیرنگباز،
گریه کنید
چو شمع کُشته، بسوزید
و باز گریه کنید
اگر به عرش برآید خروشِ
خشم شما
خداکند نشود خشک، اشک
چشم شما
شما که دامن حق را ز
کف رها کردید
شما که رشتهٔ خود را
دوباره وا کردید
شما که سبزهٔ روییده
روی مُردابید
شما که دشمن بیداری و
گرانخوابید
شما ز چشمهٔ خورشید دور
میمانید
شما به نقرهٔ آذین گور
میمانید
شما که روبروی داغ لاله
اِستادید
چه تحفهای پی فردای
خود فرستادید؟
شما که سست نهادید و
زشت رفتارید
به شعله شعلهٔ خشم خدا
گرفتارید
عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ
شماست
بهجای خنده، بگریید،
گریه حَقّ شماست
شما که سینه به نیرنگ
و رنگ آلودید
شما که دامن خود را به
ننگ آلودید
دریغ، این شب حسرت سحر
نمیگردد
به جوی، آبروی رفته برنمیگردد
به خون نشست دل از ظلم
بیدریغ شما
شکست نخل نبوت به دست
و تیغ شما
شما که سید اهل بهشت
را کشتید
چراغ صاعقهٔ سرنوشت را
کشتید
گرفت پرده به رخ آفتاب
و خم شد ماه
چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ
رسول الله...
به جای سود ز سودای خود
زیان بُردید
امید و عاطفه را نیز
از میان بردید
شما که سکّهٔ ذلت به
نامتان خوردهست
کجا شمیم وفا بر مشامتان
خوردهست؟
شما که در چمن وحی آتش
افروزید
در آتشی که بر افروختید
میسوزید
چه ظلمها که در آن دشتِ
لالهگون کردید
چه نازنین جگری از رسول،
خون کردید
چه غنچهها که دل آزرده
در حجاب شدند
به جرم پردهنشینی ز
شرم آب شدند
از این مصیبت و غم آسمان
نشست به خون
زمین محیط بلا شد، زمان
نشست به خون
فضا اگر چه پر از نالههای
زارِ شماست
شکنجههای الهی در انتظار
شماست
مصیبت از سرتان سایه
کم نخواهد کرد
کسی به یاریتان، قد
علم نخواهد کرد
شمیم رحمت حق بر مشامتان
مَرِساد
و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم
لَبِالمِرصادِ
سخن رسید به اینجا که
ماهِ من سَر زد
کبوتر دلم از شوق دیدنش
پر زد
هلال یک شبهام را به
من نشان دادند
دوباره نور به این چشم
خونفشان دادند...
به کاروان شقایق به یاسهای
کبود
نسیم عاطفه از یار مهربان
دادند
دوباره در رگ من خون
تازه جاری شد
دوباره قلب صبور مرا
تکان دادند
دوباره عشق به تاراج
هوشم آمده بود
صدای قاری قرآن به گوشم
آمده بود
به شوق آنکه به باغ
بنفشه سر بزند
دوباره همسفر گلفروشم
آمده بود
صدای روحنوازش غم از
دلم میبرد
اگرچه کوه غمی روی دوشم
آمده بود
دلم چو محمل من روشن
است میدانم
صدا صدای حسین من است،
میدانم
هلال یکشبهٔ من که روبروی
منی!
که آگه از دل تنگ و بهانهجوی
منی!...
خوش است گرد ملال از
رخ تو پاک کنم
خدا نکرده گریبان صبر
چاک کنم
بیا که چهرهٔ ماهت غم
از دلم بِبَرد
ز موجخیز حوادث به ساحلم
بِبَرد...
شبی که خواهر تو در نماز
نافله بود
تو باز، گوشهٔ چشمت به
سوی قافله بود
چو خار، با گل یاسین
سَرِ مقابله داشت
سهساله دختر تو پایِ
پُر ز آبله داشت...
امام آینهها طوقِ گُل
به گردن داشت
امیـر قافـلهٔ نور غُل
به گردن داشت
مصیبتی که دلِ «سَهلِ
ساعدی» خون شد
ز غصه نخل وفا مثل بید
مجنون شد
برای دیدن ما صف نمیزدند
ای کاش
میان گریهٔ ما کف نمیزدند
ای کاش...
کویر، نورِ تو را دید
و دشت زر گردید
سر تو آینهگردانِ طشت
زر گردید
الا مسافر کُنج تنور
و دِیْر بیا
مُصاحب دل زینب! سفر
بخیر بیا
اگر چه آیتی از دلبریست
گیسویت
چه روی داده که خاکستریست
گیسویت؟
سکوت در رَبَذه از ابیذران
هیهات
لب و تلاوت قرآن و خیزران
هیهات
خدا کند پس از این آفتاب
شرم کند
عطش بنوشد و از روی آب
شرم کند
ستارهای پس از این اتفاق
سر نزند
«شفق» نتابد و ماه از
محاق سر نزند
موضوع: كاروان اسرا در کوفه، حضرت زینب كبری(س)،
حضرت زینب(س)-کوفه
وسط روز گرفتار شبم باور
کن
بازهم شعله کشیده غضبم
باور کن
اولین بار شلوغی گذر
را دیدم
چه شلوغی بدی! در عجبم
باور کن
یادشان رفته که نان پدرم
را خوردند
بین کوفه بدهی شد طلبم
باور کن
هرقدر گفتم علی بر دهنم
سنگ زدند
بغض دارند ز اصل و نسبم
باور کن
نه سلامی نه علیکی همه
توهین کردند
خسته از طایفه ای بی ادبم باور کن
آشنایان جلوی قافله خیره
شده اند
من هم از قافله قدری
عقبم باور کن
عده ای نذری و خیرات
به ما میدادند
سخت دلگیر ز نان و رطبم
باور کن
تشنگی بعد تو افتاد به
جان زینب
موقع خطبه ترک خورد لبم
باور کن
موضوع: كاروان اسرا در کوفه، حضرت زینب كبری(س)،
حضرت زینب(س)-کوفه
ای سرت سایه فکنده به
سرم
ای سرت سایه فکنده به
سرم
سایه انداخته بـر محمل
من
هالـۀ دور سـر تـو دل
من
حافظ محمل زینب شدهای
ساربـانِ دل زینـب شدهای
صوت قرآن تو بیتابم
کرد
لب خشکیـده تـو آبم کرد
غم تو میشکند پشت، مرا
زخم پیشانی تو کشت مرا
خاک و خون و رخ نورانی
تو؟
کی زده سنگ به پیشانی
تو؟
مردم کوفه عجب بیدردند
همـه انگشتنمایت کردند
حمله بر قدر و جلالت
کردند
نیمـه مـاه، هـلالت کـردند
مـن که از داغ تـو مالامالم
زائر جسم تو در گودالم
بـدن بـیکفنت را دیدم
تن بـیپیرهنت را دیدم
از تن پاک تو جز اسم
نبود
جای یک بوسه بر آن جسم
نبود
حال بگذار که رویت بوسم
بـر سـر نیزه گلویت بوسم
دست من بسته به بند است
حسین
چـه کنم؟ نیزه بلند است
حسین
یـا بیـا بـوسه بـه رویت
بزنم
یا سر خویش به محمل شکنم
دختر فاطمه از تـوست
خجل
تـو سرِ نیزه و مـن در
محمل؟
کـاش ای دوش نبی سنگر
تو
سـر مـن بـود به جای
سر تو
کاش تا جان من از تن
میرفت
نیزه خود در جگر من میرفت
ای چـراغ دل مـن دور
مشو
دیگر از محمل من دور
مشو
همه جا دور سرت میگردم
سنگ آید، سپرت مـیگردم
دیدم از دور دعـایم کـردی
از سر نیزه صـدایم کـردی
دوش من هم به نماز شب
خود
به دعای تو گشودم لـب
خود
سوز ما در جگر «میثم»
ماست
نظم او قصه درد و غم
مـاست
موضوع: كاروان اسرا در کوفه، حضرت زینب كبری(س)،
امام حسین(ع)-شهادت
از نفاق بی فضیلت ها، فضیلت کشته شد
خاک عالم بر سرم دریای رحمت کشته شد
بی بصیرت ها به قصد قُرب سنگش می زدند
زینت دوش نبی از جهل امت کشته شد
چند عضو حضرتش از تشنگی حسی نداشت
عاقبت هم با لبان تشنه حضرت کشته شد
هرچه تیر و نیزه مانده بود رویش ریختند
با هزار و نهصد و چندین جراحت کشته شد
آه از آن حرفی که فرموده است مولانا الرضا
روز عاشورا عزیز ما به ذلت کشته شد
گفته مقتل خنجری کُند از قفا با ضربه ها...
نصّ مقتل گفته آقا با مشقت کشته شد
دختری که معجرش آتش گرفته ناگهان
زیر سم اسب، در هنگام غارت کشته شد
خواهری با دست بسته در کناره ناقه گفت:
ساقی لشگر کجایی، شرم و غیرت کشته شد
قاسم و عباس و جعفر، اکبر و عون و حسین
هرچه مَحرم داشتم، در چند ساعت کشته شد
موضوع: مدح و مناجات با امام حسین(ع)، شهادت امام حسین(ع)،
امام زمان(عج)-مناجات محرمی
تا شامل عنایت یارم، دعا شوم
غفلت کنم اگر سرِ مویی، فنا شوم
دل هر چه صافتر شود از دودۀ گناه
من زودتر ملازمِ آن با صفا شوم
چشمِ نجیبِ یار نگاهم که میکند
احساس میکنم، چقدَر با حیا شوم
خوب است بارِ رفتنِ خود را سبک کنم
وقت است از اسارتِ دنیا رها شوم
همراه با امام زمان مویه سَر دهم
همدرد با تمامیِ آل عبا شوم
این روزها شدیدتر از هر زمانه ای
با ناحیه، به وقتِ سحر همنوا شوم
آنجا که صحبت از عطش و نیزه میکند
جا دارد از دهانِ پر از خون فدا شوم
در زیر نور ماه، نگین برق میزند
از ساربان بپرس که گریان چرا شوم
اینها مصائبیست که هر صبح و هر مساء
گِریَد بر آن امام و من از او جدا شوم
ما را برای یاریِ او آفریده اند
پس کی به سبکِ زندگی اَش آشنا شوم
دارد زمان یاریِ من دیر میشود
آقا بیا که همسفر کربلا شوم
موضوع: مناجات محرمی با امام زمان (عج)،
امام زمان(عج)-مناجات محرمی
دلِ شکستهی ما را به مَرحمی دریاب
مرا که خسته شدم این مُحَرمی دریاب
به سر به زیریِ ما، شَرمِ ما، تَرَحُم کُن
نه مَرحمیم برایت نه مَحرَمی دریاب
کمِ تو از سرِ ما که زیاد هم باشد
تو را به جانِ عزیزت مرا کمی دریاب
شبیهِ حالِ شماییم حالِ ما را که
نشسته ایم به گیسویِ دَرهمی دریاب
مرا که روزیِ خود را از این و آن جویَم
مرا که میروم آقا به هر غمی دریاب
حیاتِ ما همه از گریه است پایِ حسین
دو چشمِ خُشکِ مرا هم به زمزمی دریاب
هزار شُکر فقط با حسین کار داریم
هزار شُکر که داریم عالمی دریاب
موضوع: مناجات محرمی با امام زمان (عج)،
امام زمان(عج)-مناجات محرمی
دلم خوش است که یک عمر، بی قرار تو باشم
به آن امید که روزی، رکابدار تو باشم
چو عمرِ نوح، اگر مانده از زمانۀ غیبت
دلم خوش است که سلمانِ روزگار تو باشم
نشد ز ماه مبارک، به درکِ صوم و صلاتی
عزیز فاطمه! یکبار روزه دار تو باشم
مدافعان حرم هم، فدا شدند،ولی من
امیر قافله! تا کِی گناهکار تو باشم
در آرزوی تو و دولتِ کریمه شدم پیر
نشد بیایی و منهم، به کارزار تو باشم
غلامیِ دو ولیِ فقیه روزیِ من شد
که در میان سپاه تو
پاسدار تو باشم
مرا چه سود که سربارِ لشگر تو بمانم
خدا کند ز شهیدانِ سربِدار تو باشم
خدا نیاورد آنروز را که صِرفِ شعاری...
هماره مدّعیِ صبحِ انتظار تو باشم
بجای پای تو باید گذاشت،پای اطاعت
نه پیش و پس بِروَم،بلکه در کنار تو باشم
سلام ما به خدای ادب، پناهِ امامت
چه خوب میشد علمدار باوقار تو باشم
قسم به غیرت عباس،راهِ ما رهِ عزّت
به زینبیّه قسم، رخصتی که یار تو باشم
سرِ حسین،دوباره به نیزه میرود آری
اگر چو لشگرِ کوفی، فریبکار تو باشم
قسم به کرب و بلا، کربلا شود همه عالم
بنام حیدر کرار ذوالفقار تو باشم
به قتلگاه، عبورش فتاد زینب و میگفت:
به انتقامِ تو تا حشر، سوگوار تو باشم
بیا بیا پسر فاطمه! عزیز پیمبر
حسینِ فاطمه فرمود: بی قرار تو باشم
موضوع: مناجات محرمی با امام زمان (عج)،
امام زمان(عج)-مناجات محرمی
ای خوش آنروز که بر دیده دری باز شود
دارم امید دری از سحری باز شود
مگر از خدمت صاحب نفسان فیض رسد
ورنه از غیر،بعید است دری باز شود
جز غم و غصۀ تو،غصه و غم نیست مرا
سفرۀ دل نَه به هر خیره سری باز شود
مرغ بی بال و پرم گوشۀ زندانِ فراق
باید از کنج قفس بال و پری باز شود
وعده های دلِ بشکسته به جایی نرسید
شاید از غیب مسیر دگری باز شود
جز حریمِ نظرت نیست پناه دگری
گِره بستۀ من با نظری باز شود
دم بدم یادِ تو هستم که تو یادم باشی
درد گفتم که ز کویت خبری باز شود
عَن قَریب است که دیدار، نصیبم بشود
آری این بخت به صاحب اثری باز شود
بس دعا کردم و گِرییدم و دادم قَسَمت
تا درِ وصلِ تو با چشم تری باز شود
ای خوش آن دیده که سر چشمۀ مقتل باشد
وقت روضه ست که باب هنری باز شود
تشنه ام تشنه، مِیِ کرب و بلا میخواهم
در حرم دایرۀ بیشتری باز شود
موضوع: مناجات محرمی با امام زمان (عج)،
امام زمان(عج)-مناجات محرمی-روز جمعه
بیقراریم چون پریشانیم
چون پریشان درد هجرانیم
باز هم جمعه آمد و بی تو
ندبه های فراق میخوانیم
شاید اینجایی و نمی بینیم
یا كه هستی؛ كجا؟! نمیدانیم
بیقراری جمعه های تو را
چند قرن است ابر بارانیم...
...صبح، امیدوار آمدنت
عصر، از خیل نا امیدانیم
گرچه این اشك ها برای تو نیست
ما پریشان لقمه ی نانیم
كاش روزی به خویش می دیدیم
چون تو صبح و مساء گریانیم
صبح گریان راس بی پیكر
عصر گریان جسم عریانیم
صبح گریان طفل بی شیریم
عصر گریان شاه عطشانیم
موضوع: مناجات محرمی با امام زمان (عج)،
امام زمان(عج)-مناجات محرمی
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان
امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان
امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام
چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان
کویر شد اگر دل از شب سیاه کاری ام
صبح در آن جوانه زد گیاه صاحبالزمان
دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه
غزال خسته ایست در پناه صاحبالزمان
آه که آه می کشد هنوز سینه ی زمین
بعد هزار و چند سال از آه صاحبالزمان
هنوز بعد کربلا منظره ی وداع را
مدام درک می کند نگاه صاحبالزمان
عمه صاحبالزمان به دست خویش دوخته
رخت عزای خاکی و سیاه صاحبالزمان
موضوع: مناجات محرمی با امام زمان (عج)،
امام حسین(ع)-مناجات اول مجلس
بیتاب و بیقرارم، فکری به حال من کن
آشفته روزگارم، فکری به حال من کن
عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛
دست تو میسپارم فکری به حال من کن
در گیر و دارِ غفلت نفْسم مرا زمین زد
بالا گرفته کارم، فکری به حال من کن
در کشتیِ نجاتت جایی برا من هست؟!
خیلی امیدوارم... فکری به حال من کن
با إذن مادر خود یکبار بعدِ روضه
بنشین کمی کنارم فکری به حال من کن
«نِعم الأمیرِ» عالم، ردّم نکن! به قران-
جز تو کسی ندارم! فکری به حال من کن
دست مرا بگیر و در اولین شبِ قبر
آنجا که در فشارم فکری به حال من کن
بشنو صدای آهم را «یا قَدیمَ الإحسان»
بالا سرِ مزارم فکری به حال من کن!
موضوع: مدح و مناجات با امام حسین(ع)،
بصیرت و مقاومت انقلابی-استکبار ستیزی
همه جا از درو دیوار شرر میآید
دارد انگار ز موعود خبر میآید
سوریه، غزه، یمن گرچه پر از خون شده است
ولی از حادثهها بوی ظفر میآید
مالک این بار سر از فتنه جدا خواهد کرد
دوره ی غربت مظلوم به سر میآید
باید از روی زمین محو شود اسرائیل
هر که مثل شهدا داشت جگر میآید
وعده ی«نصر من الله» قریب است قریب
فأستقم ... نصرت و امداد دگر میآید
شک نکن قدرت شیطان همه وهم است و خیال
پشت او میشکنیم، این ز تو بر میآید
بیست و پنج سال زیاد است برای تو یهود
عمر تو زودتر از زود به سر میآید
موضوع: فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، اشعار برگزیده حسینیه،
به مناسبت هفته دفاع
مقدس
با سلام و درود بر آنان
که شده یاد و نامشان
پیروز
از دفاع مقدس امروز
تا دفاع مقدس دیروز
پیرمان گفت یادِ این
یاران
کمتر از نعمت شهادت نیست
شهدا یادِ ما کنند ایکاش
هر کسی را چنین سعادت
نیست
باز اهواز پُر طراوت
شد
روحِ تازه گرفت خوزستان
باز از خونِ این شهیدان
شد
مملکت باغ لاله و بستان
چلّهٔ انقلاب اسلامیست
شجرِ طیّبه چه میخواهد؟
پرچم انقلاب اسلامی
دائماً خون تازه میخواهد
ما مهیّای کربلاهائیم
هیچ از حادثه هراسی نیست
آبدیده شدیم و هرگز از
فتنه و توطئه هراسی نیست
ما همه پای کار دینِ
حق
همه رزمندگان اسلامیم
همه سربند بستهٔ زهرا
عاشقِ لحظه های اقدامیم
همه در انتظار فرمانیم
با ولایت همیشه هم عهدیست
ولیِ امر مسلمین، آری
ولی الله و نایب مهدیست
امرِ او امرِ آل پیغمبر
نهیِ او نهیِ حضرت مولاست
دولت و! مجلس و! قضائیّه!
طاعتش در طریقهٔ اولاست!
اقتدارِ نظام، یک جمله
است:
الگوی ما قیام عاشوراست
رهبر ما هم، اینچنین
فرمود:
رهبر ما امام عاشوراست
علَمِ ما بدوشِ عباس
است
صبرِ ما صبرِ حضرت زینب
راهِ ما راهِ اربعینِ
حسین
نهضتِ ماست نهضتِ زینب
هر چه تحریممان کند دشمن
استقامت کنیم افزونتر
هر چه خون خواهد این
شجر،هستیم
گر چه هر روز هست گلگونتر
عالم از شیعه درس میگیرد
قدسِ بین الملل شده تشکیل
راهِ قبل از ظهور معلوم
است
از حرم سوی محوِ اسرائیل
رگ رگِ ما فدای خون حسین
ذکرِ ما کلُ یومٍ عاشورا
کربلا شاه راهِ ایمان
است
حرف ما کلِ ارضْ، کرببلا
ما کجا لشگر حسین، اما
همه عالم فدائیِ اصغر
به جوانان هاشمی سوگند
خونِ ما نذر گیسوی اکبر
گیسویی که بخاک و خون
آغشت
قدِ سروی که نذرِ مولا
شد
پس به زانو نشست بابایش
پیشِ نعشی که ارباً اربا
شد
موضوع: شهدا و دفاع مقدس،
حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه
هرکس که دل ازخویشتن کندهاستاینجا
در دام دلدار ازل بند است اینجا
از جاننثاریهای مجنون دور لیلی
پیداست نرخ عاشقی چند است اینجا
قد زلیخا خم شده از هجر یوسف
اما همین قد؛ کوه الوند است اینجا
زینب حسین است و حسینش نیز زینب
عاشق به معشوقش همانند است اینجا
دیبای زهرادوخت صبر و حماسه
بر قامت زینب برازنده است اینجا
امالمصائب مادری کرده است غم را
جام بلا شیرین تر از قند است اینجا
هر روضهی جانسوز او درس است، آری
غمنامهاش،غمنامه نه؛ پند است اینجا
او در اسارت با کلام افشاگری کرد
آزادزاده است او، نه در بند است اینجا
پای اسیریاش خدا بگریست، هر چند
روی لبان حرمله خنده است اینجا
موضوع: مدح و مناجات با حضرت زینب (س)، حضرت زینب كبری(س)،
امام حسین(ع)-مناجات اول مجلس
ماییم و فقط روضه ی ارباب
و دگر هیچ
چشمان پر آب و دل بی تاب و دگر هیچ
چون روزنه ای چشم فرو
بسته از عالم
وابسته ی خورشید جهان
تاب و دگر هیچ
اندوخته جز اشک نداریم
به دنیا
ماییم و همین گوهر نایاب
و دگر هیچ
اندازه ی یک قطره اگر
اشک فشاندیم
شد کوه گنه شسته به سیلاب
و دگر هیچ
راه دل ما را به حرم ختم
نمودند
هر راه به جز این شده
گرداب و دگر هیچ
چون پرچم سیار عزا خانه
به دوشم
چون ابر سبک بارم و بی
خواب و دگر هیچ
"در حشر چو پرسند
که سرمایه چه داری"
گویم که غم حضرت ارباب
و دگر هیچ
موضوع: مدح و مناجات با امام حسین(ع)،